روزی که عاشقت شدم ،نـــــه چتر داشتی ! نـــــه چمدون ! از کجا باید میفهمیدم که مســـــافری !؟
|
دیگر هیچکس بـرایم تو نمی شود !
حـــتــــی خــــودت …
قبول دارم …
همش تقصیر من بود …
حواسم نبود هر خاکی بودنی یه آسفالت شدن هم پشتش داره …
کاش من هم مثل گربه ها با یه بو کشیدن...
میفهمیدم کــه هرآشغالی ارزش وقت گذاشتن ندارد …
اینک اعتـراف میکنم :
بى کس وکارشــدم …
اماهنوزمثل تو ، بى همه چیزنشدم …
تویی که ادعات میشه همـه دنبالت هستن …
این رو بدون جنس ارزون زیاد مـشتری داره …
واسـه ما کــه میگذرہ …
ولی بــه شـما خوش بگذرہ …
رک و پوست کنده بهت بـگم :
” وجود ” داری ،
اما ” بی وجودی ”
چه صحنه ی جالبی بود ،
وقتی حرف از صداقت شد
دل تنگم ..
دل تنگ آن روزها ،
که نمیدانم محبت هایش توهم من بود ،
یا ترحم او .. ؟؟!
صندوق صدقات نیست دل مــن
که گاهی سکه ای مـحبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلـت فـخر بفـروشی کـه مستحقی را شاد کرده ای …
قطعا روزی صدایــم را خواهی شـنـید …
روزی کــه نــه صدا اهمیت دارد نـه روز …
دلم قصه ای عاشقانه می خواهد کــه....
تا آخرش پای هیچ نفر سـومی بـه میان نیاید !
خنــــــده دار اسـت… نه ؟!
که تـــــو هی مرا دور بزنی...
و مـــن دلــــــــم را خوش کنم...
که در محاصـــره ی تو هستــم …
ایــن روز ها از کنار مـن کـه میگذری احتیاط کن ،
هزاران کارگر در مــن مشغول کارنــد
روحیه ام در دسـت تعویض است !
امـــروز دلـــتنگ دیــروزی هستم
کـه میگفتــی :
“ فـردایــت را میســـازم …”
تکلیفــم روشن شد ،
خامـوش مـیشوم شیرینم …
فرهادوار ایـن بار بایـد بــه جای کوه ، دل بکنــم !